لندرث بیان میکند که کودکان اغلب احساسات خود را درونی میکنند و همچنان فاقد مهارتهای مناسب ابراز وجود هستند که برای انتقال احساساتشان ضروری است.
استفاده از بازی جنگی در درمان مبتنی بر این ایده است که کودکان باید برای بیان و رهاسازی این احساسات درونی شده راهنمایی و کمک شوند.
کول و لاور (2010) بیان میکنند که اسباببازیهایی که به عنوان «تهاجمی» تعریف میشوند، مانند تفنگ شکاری اسباب بازی شمشیرها، و دارتهای عصبی باعث آزاد شدن خشم و تحریکپذیری در طول جلسه درمانی میشوند.
با این حال، محققان هشدار میدهند که این اسباببازیها به دلیل وجود عنصر مخرب بالاتری که دارند، به تنظیمات محدودیتهای دقیقتری نیاز دارند.
چنین درمانی فقط برای محیطهایی اعمال میشود که در آن یک متخصص سلامت روان حضور دارد و یک هدف درمانی واضح وجود دارد که بر اساس مورد خاص کودک تعیین میشود.
این موضوع توسط لائو (2015) نیز تأیید شده است، و بیان می کند که پیشینه کودک باید قبل از استفاده از تفنگ شکاری اسباب بازی در بازی درمانی در نظر گرفته شود.
علاوه بر این، کاتمن (2011) استدلال کرد که تفنگ های اسباب بازی یک رویکرد “همه یا هیچ” نیستند و قبل از تعیین نوع بازی درمانی، باید مورد هر کودک به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گیرد.
این یافتهها از این نظریه حمایت میکنند که اسباببازیهای بیشتر مرتبط با پرخاشگری و جنگ بازی ممکن است همچنان برای کودکان مفید باشد، تا زمانی که بهطور مناسب توسط درمانگر انتخاب و تنظیم شوند.
بنابراین رشد فردی کودک باید قبل از تجویز بازی درمانی در نظر گرفته شود. به عبارت دیگر، این بدان معنا نیست که در زندگی روزمره کودکان به عنوان سرباز بازی می کنند تا خشم را از بین ببرند یا اینکه پیشنهاد بازی جنگی به کودک کمک می کند تا احساسات خود را در خانه مدیریت کند.
“به نظر می رسد تحقیقات در این زمینه نسبتاً محدود و قدیمی است – بیشتر مطالعات در مورد این موضوع در دهه 90 انجام شده است.”
دیدگاه شما با موفقیت ثبت شد.